Friday, November 6, 2009

یادداشت سیاسی درخشش "عمل سرخ " بر بام "جنبش سرخ"




بيژن نيابتی bijanniabati@hotmail.com

14 ابانماه 1388

یادداشت سیاسی




درخشش "عمل سرخ " بر بام "جنبش سرخ"

سیزده آبان امسال ، سرفصل جدایی عنصراجتماعی از "جنبش سبز" به لحاظ محتوایی و نماد درخشش " جنبش سرخ " بود که فراترازهرچیز خود را در بی شمار شعارهایی نشان می داد که دیگر هیچ نشانی از سبزی لجن اصلاح طلبی بر جبین نداشت . در مرداد ماه امسال نوشته بودم که :

مهم این نیست که مردم در صحنه مچ بند سبز بر دست و روبان سبز بر پیشانی داشته باشند . مهم این است که شعارهایشان سرخ باشد و یا بشود . از قضا شعار سرخ با پرچم سبز ، بسا کارسازتر از شعار سرخ با پرچم سرخ در شرایط

کنونی است . اصلا آنجا در خیایان دیگر سرخ و سبز معنا ندارد . قداره بندان مسلح رژيم " جمهوری اسلامی" هستند در آنسو ، و دراینسو، جنبش رنگارنگی که البته باید آرام آرام و در تمامیت خود به سوی دروازه های " گذار از نظام" هدایت شود .

و اینک هنوز سه ماه نگذشته است که شتاب تحولات و رادیکالیسم در پایین ، جنبش کذایی سبز را از مرزهای ساختارشکنی به سوی " جنبش سرخ " پرتاب کرده است . موسوی همچون امامش خمینی می گوید : جمهوری اسلامی ، نه یک کلام کمتر ، نه یک کلام بیشتر ! مردم اما می گویند : استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی . شارلاتانهای رنگارنگ سبزشده می خواهند رهبرفقط پاسخگو بشود و دولت فقط استعفا دهد . مردم اما فریاد می زنند : مرگ برخامنه ای ، مرگ بر اصل ولایت فقیه ، مرگ بر دیکتاتور. آنها خواستار آزادی زندانیان اخیر یعنی خودی هاشان هستند . خلق اما آزادی کلیه زندانیان سیاسی را می خواهد . ابلهانه در حیر و ویر سرکوب و هنگامه شکنجه و کشتار، دنب

ال گاندی و ماندلا می گردند . مردم اما شعار می دهند : می کشم ، می کشم ، آنکه برادرم کشت و وای بروزی که مسلح شویم . آنان می خواهند تا قبح تسلیم زبونانه گله ، گله جنایتکاران اسبق و اصلاح طلبان قلابی امروز را در دادگاه و زندان بریزند و تسلیم را امری طبیعی جلوه دهند . ما اما از تکرار مداوم حماسه بی نظیر مقاومت سربدارانی که در عنفوان جوانی ، سرفرازانه و بی آنکه حتی بعضا نامشان را هم به جلاد بگویند بر طنابهای دار بوسه زدند ، خسته نخواهیم شد . خسته نخواهیم شد که بگوییم زانو زدن در مقابل دشمن بد است . با هر انگیزه و توجیهی . مقاومت در مقابل ستم ، ارزش است و تسلیم ضدارزش . با هر انگیزه و توجیهی . می توان آدمی را که می شکند فهم کرد و او را تخطئه نکرد ، اما نمی توان نفس "شکستن " را به مثابه یک ضدارزش نفی نکرد . می توان با تواب به مثابه قر

بانی برخورد کرد و او را شایسته مجازات ندانست . اما هرگز نمی توان بریدگی و خیانت را به مثابه یک ضد ارزش ، لباس طبیعی بودن پوشانیده و بدان مشروعیت داد.

باری دیروز با به زیر کشیدن و لگدمال شدن تصویر منحوس خامنه ای ، ابهت رهبری نه در منظر جنبشهای پیشتازدانشجویی و کارگری و ... که درچشم "عنصراجتماعی" شکسته شد . این را می گویند اعتلای "جنبش سرخ" . مهم نیس

ت چه کسی با چه رنگی و با چه شعاری دست به اینکار می زند . مهم آن است که این دیگر بی هیچ اما و اگری سرخ است . حتی اگر با شعار یا حسین ، میرحسین هم باشد .

سه ماه پیش گفتم که مهم نیست درخیابان مردم چه رنگی باشند ، ولی مهم است که شعارها حتما سرخ باشند . امروز می گویم که حالا دیگر می توان گامی جلوتر هم گذاشت و گفت شعارها هم الزاما می توانند سرخ نباشند ولی آنچه که باید حتما سرخ باشد عمل سرخ است . این همان مرز سرخ میان ما و سبزهاست. اینجا همان خط سرخی است که عقابهای کاغذین سبز، پر می ریزند و مشتها را باز می کنند . حتی اگر چند صباحی نیز به فریب خود و خلق الله مشغول باشند .

نگاه کنید به تی

تر اصلی و عکس امرو

ز سایت روزآن لاین که مرکز تجمع شارلاتانهای سبزشده عمدتا مقیم خارج از کشور هست . آنها عکس زیر را انداخته و بالای آن ابلهانه نوشته اند :

" معترضین ایران

را سبز کردند " !


این همان خیابانی است که گفته بودم " جنبش سرخ " در انتهای آن صبورانه به انتظار نشسته است . نگاه کنید به گلایه های سیدعطاءالله مهاجرانی از سخنگویان جنبش سبز ، که چه خوب موضوع را گرفته است و چه با وضوح اهداف جنبش کذاییش را برای حسرت بدلانی که به صرافت بوی کباب بدنبال حمار داغ شده سبز افتاده اند ، توضیح می دهد . او می نویسد :

" در سفری که به آمریکا داشتم، پس از صحبتم در نشست واشنگتن انستیتیوت و نیز کالج مونتگمری با موجی از پرسش ها و نظر ها روبرو شدم. شاید قدر مشترک پرسش ها و نظرها که از سوی برخی افراد متفاوتی مطرح می شد این بود که: به اندازه کافی سبز نیستم .

سبزی مورد نظر دوستان سرخی می زد و گاه سرخ سرخ بود . آنان جنبش سبز را مرحله ای و مقدمه ای برای انقلابی تازه تلقی می کردند که در یک کلام بساط جمهوری اسلامی را بر خواهد چید. از دید آنان آقایان موسوی و کروبی و خاتمی هم رهبران مرحله ای هستند و ملت ایران از آنان گذر خواهد کرد. این سخن تازه ای نبوده و نیست. سی سال است که مجاهدین خلق و سلطنت طلبان بر همین موضع پای فشرده اند. در واقع آنان سرخند . "

نهضت سبز ملت ایران تلاشی است برای احقاق حقوق تضییع شده در انتخابات 22 خردادماه، و نیز پی گیری آزادی فرزندان رشید ملت ایران که به زندان افتاده اند و مجازات آنانی که جوانان مردم را کشته اند .

به گمانم می توان بر دو مرحله مشخص تکیه کرد :

اول: برکناری رییس جمهور و دولت ناشی از تقلب و کودتا

دوم: پاسخگویی رهبری در باره اقدامات و تصمیم هایی که انجام می دهد . برای این دوخواسته مشخص می توان از ظرفیت همین قانون اساسی موجود استفاده کرد.

سرخ ها، جنبش سبز را یک بهانه و فرصت می دانند . از این رو می کوشند برای آن خط مشی و اهداف و حتی رهبری دیگری تعریف کنند ."

سیزدهم آبانماه بر جنبش سرخ سرنگونی مبارک باد .

Thursday, October 15, 2009

چه ایران، چه غزه، کشتن انسان بسه !

چه ایران، چه غزه، کشتن انسان بسه !

بيژن نيابتي

سیاستها و عملکرد بغایت ارتجاعی حاکمیت ضد بشری ، راه بدانجا برده است که مردم در واکنش نسبت به هر آنچه که رژيم شعارش را داده و می دهد حساسیت داشته باشند و عکسش را بخواهند و بگویند . این تقابل در شعار میان مردم و حاکمیت ، زاویه ای را باز خواهد کرد که در حیطه آن ، کانونهای مختلف قدرت در ابعاد داخلی و بین المللی از طریق عناصر داخلیشان ، امکان نفوذ و رسوخ در جنبش اعتراضی را پیدا کرده و موفق به تثبیت شعارهای خود در آن خواهند گردید . ماهیت هر حرکت اعتراضی سازمان نایافته را ابتدا به ساکن از طریق همین شعارها می توان شناسایی کرد . سمت و سوی آنرا نیز !

رسالت روشنفکر انقلابی مداخله گر ، در این نقطه بیش از بیش خود را بارز می کند . اگر کارکرد روشنفکری را در ابعاد عام آن بتوان "شکل دادن به ذهنیت اجتماعی" تفسیر کرد ، بنابراین نبرد اساسی میان روشنفکری کاذب تحت نظام با روشنگری انقلابی علیه نظام سلطه در این میدان جریان دارد .

مقابله با شعارهای ارتجاعی و یا انحرافی و توضیح دلایل رد آنها برای جامعه ، یکی از عرصه های همین مبارزه در راستای سمت وسو دادن به هر جنبش اعتراضی مفروض است . باید گفت و تکرار کرد و از تکرار آن خسته نشد که آن جنبشی در نهایت به نفع توده هاست که در اساس جنبشی انسانی باشد . که شائبه مذهبی و ناسیونالیستی نداشته باشد . که جامعه انسانی را به خودی و غیر خودی تقسیم نکند . که ارزشهای مشترک انسانی را ارج گذارد و از همه مهمتر جنبشی واکنشی نباشد . مواضعش و شعارهایش را نه در واکنش به حاکمیت که بر مبانی ارزشی جهان شمول انسانی بنا کند .

اگر چنین باشد آنگاه دیگر تفاوتی میان انسان ایرانی و فلسطینی و عراقی و آمریکای لاتینی و ..... در میان نخواهد بود . آنگاه دیگر فداکردن جان برای ایران تناقضی با حمایت از مردم لبنان و فلسطین و عراق نخواهد داشت . اگر ملاک انسان تحت ستم باشد ، دیگر تفاوتی میان دولت حرامزاده اسرائیل با حاکمیت ضد بشری در ایران مفروض نخواهد بود . چرا که ویژگی بارز هردوی آنها ، ضدیت بیمارگونه شان با عنصر انسانی و تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی است . اگر چنین باشد که هست ، پس باید تاکید کرد که شعار " نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران " اگر شعاری ارتجاعی نباشد ، ترقیخواهانه نمی تواند باشد . شعار درست که ضمنا ماهیتی کنش گر و البته انسانی دارد همانا شعار " چه ایران ، چه غزه ، کشتن انسان بسه " هست . شعارهای دیگری چون " ملت چرا نشستید ، ایران شده فلسطین و یا شعار تازه تری چون " چه ایران ، چه لبنان ، مرگ بر طالبان " هم ماهیت انسانی و جهانشمول جنبش را بارز می کنند و هم محتوای ضد ارتجاعی آنرا .

باید برای مردم توضیح داد که جایگزینی شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر چین ، صرفنظر از ماهیت پلید هر دو دولت فوق الذکر ، بجای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل در واکنش کور نسبت به مواضع حاکمیت ، تا آنجایی که به منافع ژئوپلیتکی و استراتژيک ایران در جهان کنونی برمیگردد ، شعارهایی انحرافی هستند که از جانب کانونهای قدرت جهانی و توسط کارگزاران رنگارنگشان در "جنبش سبز" ، بدانها دامن زده می شود . در این رابطه عنایتی به نوشته یکی از همین کارگزاران رذلی که سالهاست به شغل شریف ! خبرکشی در میانه پوزیسیون و اپوزیسیون اشتغال دارد ، در آخرین شماره روزنامه ایمیلی سبز مورخ 16 مهر 88 ، شماره 34 ، خالی از فایده نیست .

جدای از قمپز درکردنهای میان تهی " ب مدعی ینترنمه اینترنتی سبزان که به شغل شریف ! علیرضا نوری زاده" در زمینه تاثیرگذاریش بر مردم ایران به منظور عرضه خود واجاره شدنش توسط یک "مسئول آمریکایی" ! ، آنچه که برای من مهم هست اعتراف صریح او در دامن زدن به شعارهایی که ذکر کردم توسط خود او و همپالکیهای خود و همدستانستاست کهف کردن شعارهای خیابان را خامنه ای باشد ، مرگ بر روسیه ضرورت حیاتی دارد که تبدیل به شعار محوری مردم گردش می باشد . خبرکش مربوطه می نویسد:

" در دیداری با یک مسئول آمریکایی گفتم ، سی سال رژيم مرگ بر آمریکا رامحوری ترین شعار خود کرده بود ، در کمتر از سه هفته ما توانستیم با شرح جنایات روسها در ایران و همدلی و کمک و حمایتشان از تحفه آرادان و ستاد کودتا ، شعار محوری مردم را به مرگ بر روسیه تبدیل کنیم ......... "

آخر شعار محوری مردم صلاح نیست که مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای باشد ، ضرورت حیاتی دارد که مرگ بر روسیه تبدیل به شعار محوری مردم گردد ! از این واضحتر نمی شود تلاشهای خائنانه برای منحرف کردن شعارهای "خیابان"از جانب سیاستبازان حرفه ای را نشان داد . اینها همه در شرایطی است که تهدید وابستگی در شرایط کنونی به روسیه و چین اساسا واقعی نیست . تهدید اصلی و آنچه که واقعی است، هضم ایران در معده گشاد مافیای سرمایه داری جهانی ، بدنبال هر تغییر و تحول محتمل در ساختار سیاسی جامعه بوده و هست . از قضا ، تنها راه عروج ایران به جایگاه یک قدرت جهانی که بدلایل گوناگون ژئوپلیتیکی ، تاریخی ، فرهنگی و جمعیتی شایسته آن نیز هست ، تنها با عضویت در محور چین ، روسیه ، هند و ایران و در کادر یک "جهان چندقطبی" متصور است و نه در هیئت یک سرمایه داری وحشی وابسته و دون پایه ، در صف اقمار ایالات متحده آمریکا در یک "جهان تک قطبی " .

بحثی در ماهیت "جنبش سبز"

در رابطه با زایش دوباره جامعه در برابر نظم حاکم ، پیشتر نظراتم را طی دو مقاله مطرح کرده بودم . مقاله اول " این جنبش ، جنبش من نیست " ، جنبه سلبی و مطلب دوم " جنبش من ، جنبش سرخ " جنبه اثباتی نظرات مذکور بود . در اینجا بیشتر بررسی ماهیت جنبش موسوم به سبز را در نظر دارم . در مقاله "جنبش من ، جنبش سرخ " بروشنی ضرورت تفاوت گذاشتن میان "خیابان" و "سیاست" را توضیح داده بودم . بهمین دلیل واضح است که بحث من در رابطه با ماهیت "جنبش سبز" تنها معطوف به رهبری و کادرهای سیاسی جنبش مذکور و اهداف آنها است و ربطی به بدنه اجتماعی آن ندارد . آنچه که به بدنه برمیگردد در مقوله شعارهاست که قبلا بدان پرداخته ام .

واقعیت این است که علیرغم خرئبلاتی که اینروزها بسیاری در تحلیل وتفسیررنگارنگ بودن"جنبش سبز" قلمی می کنند ، این جنبش به هیچ وجه رنگارنگ نیست . "جنبش سبز" یک رنگ بیشتر ندارد و آن سبز است ! رهبری آن برخلاف یاوه هایی که شارلاتانهای منتسب بدان مبنی بر جمعی بودن و سیال بودن و متکی به فرد نبودن و حتی رهبرنداشتن آن ... می سرایند ، کسی جز میرحسین موسوی نیست . هدف مشخص اعلام شده آنهم چیزی نیست جز " جمهوری اسلامی ، نه یک کلام کمتر ، نه یک کلام بیشتر " با ماهیت روشن و خدشه ناپذیر "حفظ نظام" مقدس ! نقطه حرکت و اوج گیری آن هم " رای من کجاست" و شعار محوریش هم" رای مراپس بده" بوده است. خواست مشخص اعلام شده آنهم جایگزینی احمدی نژاد است با موسوی و طریقه تحقق آن خواست کذایی هم هیچ چیز نیست جز همان شیوه قدیمی مرضیه " فشار از پایین ، ساخت وپاخت در بالا " که واضع و امام پیش از انقلابش ، روح الله خمینی بود و تئوریسین و نطریه پرداز بعد از انقلاب کذائیش هم "سعید حجاریان" است و خلاصه ادامه طبیعی جنبش مرحوم دوم خرداد . به همین روشنی ! آری ! پرچم یکی بیشتر نیست و آن پرچم سبز است . آنچه که رنگارنگ است صف طویل فرصت طلبان ولاشخورهایی است که به صرافت آنکه ازاین نمد کلاهی نصیبشان گردد، به زیرآن خزیده اند و دیگران را نیز صاحبخانه وار دعوت به پیوستن می کنند .

اما تنها ویژگی ممتازیکه "جنبش سبز" را بسیار دوست داشتنی می کند و بدان خصلت "آلترناتیومطلوب" می بخشد ، ویژگی "گرد بودن" آن است . یعنی همان خصلت مطلوب " نهضت امام خمینی" . درست در نقطه مقابل "جنبش سرخ" که بسیار " تیز" است و بالطبع بسیار هم " نامطلوب" !

همین ویژگی گرد بودنش هم هست که مثل آن " حفره سیاه " آسمانی معروف ، تمامی نجاسات درون اپوزیسیون اجباری ولایت مطلقه فقیه را براحتی یکجا می بلعد و رنگارنگ می نمایاند . آنقدر گرد است که هم " دالایی لاما " را در خود جا می دهد وهم جشنواره های سینمایی رنگارنگ را ، هم شهره آغداشلو و نازنین افشین جم را وهم موسوی اردبیلی و هادی غفاری و موسوی تبریزی و بیت خمینی را !

هم توده ای ـ اکثریتی های معلوم الحالی را که در هر مجلسی اعم از عزا یا عروسی به ریزه خواری از خوان گسترده قدرت ( هر قدرتی ) معتادند و هم بریدگان از میدان مقاومت مسلحانه را . " همه با هم " !

همان همه با همی که زیر پرچم "امام خمینی" گرد آمده بودند . نه یک کلام کمتر ، نه یک کلام بیشتر ! اینبار زیر پرچم میرحسین موسوی و با همان شعر و شعارهای گذرا همچون آزادی زندانیان سیاسی اخیر ! و دمکراسی وآزادی و حقوق بشر البته در حاشیه با هدف حفظ و ماندگاری " جمهوری اسلامی ، نه یک کلام کمتر ، نه یک کلام بیشتر " در متن . همانگونه که موسوی بارها به صراحت اعلام کرده است .

این همان " آلترناتیو مطلوب" و ایده آل آمریکاییها هم هست . آنقدر مطلوب است که برای موفقیت آن ، تخم مرغهای موجود در سبدهای دیگر را نیز می توان جمع کرده و تماما در سبد انقلاب مخملی و جنبش سبز قرار داد . اینکه این راه حل اگر چه ایده آل ، اما تا کجا عملی و واقعی هست ، موضوع بحث دیگری است . کوتاه بگویم که پروژه استعماری انقلاب مخملی در ایران ، همانگونه که پیشترها هم بارها گفته ام ، مطلقا امکان تحقق نداشته و ندارد . برای تحقق اسطوره ابلهانه " گذار مسالمت آمیز " در ایران ، نه تنها می بایست از روی جنازه های خرد و کلان نظام مقدس عبور کرد ، بلکه ابتدا به ساکن باید تمامیت " جنبش سرخ " را نیز در خیابان ، به قربانگاه برد . ایالات متحده آمریکا در همین سه ماهه اخیر ، بویژه در برخورد رذیلانه ولی البته قابل فهم ! خود با بخش سازمانیافته "جنبش سرخ" یعنی مجاهدین اشرف ، نشان داد که در این راستا تا کجا جدی و پیگیر است .

بگذریم . ولی تا آنجا که به جنبش گرد سبز برمی گردد هر کسی از ظن خود یار این جنبش کذایی است . حتی حزب مشروطه خواه و داریوش همایونی هم که تا دیروز لاف در غربت می زد که درمقابل تجاوز به ایران در کنار سپاه و درزیر پرچم ولایت فقیه حاضر به دفع تجاوز دشمن می باشد ، به صرافت ماهی گرفتن از آب گل آلود افتاده و ضمن گلایه از سبزها که چرا آنها را از خود نمی دانند ، بخود امید می دهد که موسوی و کروبی و خاتمی مهم نیستند و خواست جنبش سبز دمکراسی و لیبرالیزم است و اینهم یعنی همان خواست ما ! جل الخالق .

اکبر گنجی از دیگر عوامل پروژه انقلاب مخملی و برانداری نرم ، ضمن تعیین خط و خطوط و مرزهای جنبش سبز از موضع رهبر فرهیخته ، در همان زمانی مخالفت قاطع جنبش خود ! با تحریم اقتصادی ایران اسلامی را ، اعلام میدارد که نماینده خودخوانده دیگر جنبش سبز یعنی محسن مخملباف در پارلمان اروپا رسما خواستار تحریم سیاسی و اقتصادی رژيم "جمهوری اسلامی" شده است .

از آن طرف آخوندک وقیحی چون محسن کدیور از راه دور از آمریکا ، ضمن یک فقره طلبکاری مهوع و رذیلانه از کل اپوزیسیون "جمهوری اسلامی" که شما تو این سی سال کجا بودید که حالا می خواهید خود را به ما بچسبانید ، پروژه انقلاب مخملی را به صراحت اینگونه بیان می کند که " دولت ما را متهم به براندازی می کند . آری ما میخواهیم با شیوه های مسالمت آمیز و قانونی ، قدرت را به شکل نرم از شما بگیریم . این مردم ایرانند که می خواهند به شکل نرم قدرت را از شما بگیرند . "

ولی از طرف دیگر ، همزمان با لاف در غربت محسن کدیور ، یک توده ای بریده بنام محسن حیدریان که عجالتا در کنار یک بریده دیگر اقلیتی و هردو نیز زیر چتر محسن سازگارا ، محسن مخملباف و علیرضا نوریزاده و تواب دو نطام ، هوشنگ اسدی و بانو در همان روزنامه ایمیلی سبز کذایی قلم می زند ، ماهیت واقعی جنبش گرد سبز در صحنه سیاست موجود را در مقاله ای به نام " راه دشوار اما درستِ سازش ، به مدیریت رفسنجانی " به نمایش می گذارد . دقت کنید :

" ایران در وضعیتی است که افکار عمومی و جنبش سبز، اجازه تبدیل نظام سیاسی کشور به نظام مطلوب احمدی‌نژاد و رهبران سپاه که نظامی همچون پاکستان است را نمی‌دهد. اما از سوی دیگر وزن سنگین نظامیان، نیروهای بسیجی و اقشار محروم و بی‌سواد و کم سواد جامعه و هواداران احمدی‌نژاد، به حدی است کهامکان دور زدن کل نظام و تحول سریع ایران به یک نظام دمکراتیک، تنها یک خواب و خیال است. این واقعیات، جای هیچ تردیدی در عقلایی بودن راه حل میانی، یعنی راه سازش و مدیریت آگاهانه بحران باقی نمی‌گذارد. برای تحقق این راه نه تنها باید خوش‌بین بود، بلکه با تمام توان، کار و پیکار کرد.

ه‌ها، بازگرداندن اعتماد به مردم و بویژه ایجاد یک دگوگونی مه
راه میانی رفسنجانی، چیزی جز ادامه تلاش‌های او برای شکستن بن بست کودتا نیست. این راه باید شامل آزادی زندانیان و آزادی رسانم در روبنای سیاسی جامعه باشد.

مردم ایران هم در انتخابات و هم با حضور میلیونی، رای، سخن و خواست خود را گفته‌اند. اینک باید این شانس را به سیاست‌ورزان و بزرگان نظام داد که در یک فضای آرام در جستجوی راه حلهای سیاسی بر آیند. سرنوشت یک ملت را نمی‌شود در خیابان‌ها رقم زد. اما راه حل سازش به معنای راه "برد-برد" باید باشد. به عبارت دیگر جبنش مردمی بدون آنکه نیازی به پرداخت هزینه‌های انقلابی و رادیکال داشته باشد، باید رهبران اپوزیسیون را در تحقق اهداف اعلام شده آنها در موقعیت برتری در چارچوب نظام و قانون اساسی قرار دهد ....... این راه حلی نه تنها شدنی بلکه مطلوب و سازنده نیز است. از امتیازات این راه‌حل هموار ساختن راه برای لغو نظارت استصوابی شورای نگهبان و گزیدن راه‌های سیاسی و مسالمت‌آمیز، در تحقق اهداف جنبش سبز است.

تاکیدات همه جا از من است

گردی را می بینید . یکی دنبال براندازی نرم و تصاحب قدرت سیاسی از طرق مسالمت آمیز است و دیگری هدف جنبش سبز را لغو نظارت استصوابی شورای نگهبان با آویزان شدن به رفسنجانی می داند . این جنبش آنقدر بی صاحب است که شارلاتانهای پیشانی سفید و شرکای گرمابه و بستان سابق همین نظام همچون محسن سازگارا ، محسن مخملباف و علیرضا نوریزاده را هم به صرافت ریزه خواری از آن انداخته است . هنوز چند هفته ای از اعلامیه سه تفنگدار فوق الذکر نگذشته است که با انداختن چوی قریب الوقوع بودن دستگیری موسوی وکروبی ، خرده فرمایش کرده بودند که درآن صورت رهبری جنبش یتیم سبز به خارج ، یعنی به ما سه نفر منتقل خواهد شد .

اما در ورای لوش و لجنهای دنیای سیاست سبز ، در آسمان "خیابان" های ایران ، دنیای دیگری در حال شکل گرفتن و بالغ شدن است . " عنصراجتماعی" که به میدان آمده است ، هر روز بیش از پیش اعتماد به نفس بیشتری می یابد . جنبش خیابان ، بسرعت باد و برق شعارها و مطالبات " جنبش سبز" را پس پشت گذاشته و در مرز ساختارشکنی ایستاده است . اینجا دیگر حیطه ، حیطه "جنبش سرخ" است . رهبری "جنبش سبز" را در این حیطه ، نه فضاییست برای جولان دادن و نه توانی است برای رهبری و هدایت و منحرف کردن " عنصراجتماعی" . اینجا دیگر از گردی دنیای سیاست خبری نیست . نمی تواند هم باشد . تیزی شمشیر ارتجاع ، گردی " خیابان" را خود تیز می کند .

اینبار اما یک تفاوت بنیادی با گذشته موجود است . چرا که پرچم دیگری در صحنه در اهتزاز است . پرچم خونرنگ سرنگونی قهرآمیز تام وتمام رژيم تازیانه و دار بر فراز "جنبش سرخ" ، جنبشی که در آن مجالی و فضایی برای مفتخوری و موج سواری رجالگان سیاست معمول نیست . پرچمی برافراشته در انتهای خیابانی که "جنبش سبز" ، متوهم و محتاط در آن گام بر می دارد .

و اما در نهایت این همان شمشیر خونچکان ولایت مطلقه ارتجاع است که تقدیر این جنبش کذایی را و سمت و سوی نهایی بدنه اجتماعی آنرا رقم می زند . شمشیری که توهم ابلهانه امکان تحقق "انقلاب مخملی" در ایران راهمچون هندوانه ای سبز به دونیم میکند و سرخی درونش را برکف خیابان می پراکند . در آنجا در انتهای خیابان اما ، این ماییم که بی صبرانه به انتظار نشسته ایم .

"یادداشت های هفته"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت های هفته سایت دیدگاه" قید کنید.

بيژن نيابتی

bijanniabati@hotmail.com

17 مهر 1386


Thursday, August 6, 2009

تیر زدی، تبر زدی، برتن بی سپر زدی!یادداشت روز بیژن نیابتی


تیر زدی، تبر زدی، برتن بی سپر زدی!یادداشت روز بیژن نیابتی
بيژن نيابتي

هنوز هفت روز تمام نشده که قصابان نوری المالکی در مقابل دیدگان نیروهای آمریکایی ، فرق مجاهدین بی سلاح اشرف را شکافتند و سینه هایشان را آماج گلوله های مستقیم کردند ، ولی هنوز "جامعه جهانی" کذایی را خفقانی مرگبار فرا گرفته و مدعیان حقوق بشر ! همانگونه که دیروز ، به نظاره نشسته اند .

در آغاز عروج مسیحای سیاه در ینگه دنیا ، طی مطلبی اشاره بدان داشتم که اینبار ما در هزاره سوم ، با فریبی بی مانند چنگ در چنگیم که بسا پیچیده تر و با چلچراغی بسا نورانی تر به مصاف بشریت معاصر آمده است . امروز در اشرف ، فراتر از وزن و شان آن در معادلات ایران و جهان ، گوشه کوچکی از این فریب هزاره سوم به میانه میدان افشاگری کشیده می شود .

مطلب از این قرار است : آیا می توان دولتی را که به امضاهای خود بر پای اسناد رسمی وفا نمی کند ، شایسته ذره ای اعتماد و اطمینان دانست ؟ همین . بیشتر هم نه !

در اینجا اما آنچه که می نویسم دیگر ربطی به سیاست ندارد . ربطی به استراتژی و تاکتیک و به معادله قدرت هم ندارد . واژگانی که بی اختیار بر صفحه روان می گردند ، تراشه های انفجار خشمی است که جدای از درست وغلطهای دنیای سیاست معمول ، بر قلب و روح انسان ایرانی فرود می آید و فراز می رود . خطابم به زنان و مردانی است که اینک در غربت بیابانهای کشوری دیگر ، مظلومیت عریان خلقی را بر فرازنای تاریخ معاصر ایران نمایندگی می کنند و چه کسی است که نداند ، سلاحی برتر از سلاح مظلومیت ناب نیست که تا فراسوی جان و روان هر آنکه نشانه ای از انسانیت هنوز در وجودش باقی مانده باشد ، رسوخ می کند و آتش می زند و بر می انگیزد و بر می انگیزاند و چنین است که اینک پس از نزدیک به سی سال ، یکبار دیگر صحنه سیاسی ایران را یکپارچه می کند و بدفاع از شمایان بر می انگیزاند تا آنجا که پسر شاه را نیز به موضعگیری آشکار وامی دارد .

تیر و تبرهایی که در غربت بر تنهای بی سپرتان فرود آمد ، بزرگترین همایش همبستگی ملی واقعی را نه در حرف که درعمل تحقق بخشیده است . تردید نکنید که رژيم تازیانه و دار و مزدوران عراقیش با ارتکاب چنین جنایت آشکاری ، مرتکب خطایی بزرگ گردیده اند . تمامی تلاشها و دستاوردهای مستمر سی سال جنگ روانی رذیلانه حاکمیت ارتجاعی خود در منزوی کردن شمایان را در این هفت روز ، بسرعت باد و برق ، با سیل اشکهای ما روبیدند و به دره ها ریختند .

"بابی انت و امی". پدر و مادرم به فدایتان که سالهاست پس از موسی ، پس از برادرم و همسرم و مادرم ، هرگز ، هرگز ، چنین نگریسته بودم . سالها بود که چنین لبریز از خشم و خروش و عشق ونفرت نبوده ام . دنیای سخت و سرد سیاست و مبارزه انقلابی ، انسان را سخت می کند . با این اشکها ، روان آدمی تلطیف و تعادلی دوباره می یابد .

نوری المالکی و تمامی آمران و عاملان این جنایت وحشیانه بدانند که دیر یا زود به سزای اعمالشان خواهند رسید . دیر و زود دارد ، سوخت و سوز ندارد . هنوز که هنوز است جنایتکاران نازی در گوشه و کنار جهان ، پس از گذشت بیش از شصت سال واندی ، در دوران کهولت نیز ردیابی شده و به دادگاه کشیده می شوند . این نه به خاطر آنست که بیشتر از دیگر جانیان تاریخ جنایت کرده اند . نه ، نه . تنها به این دلیل ساده که "اراده ای" زورمند در پشت صحنه یقه آنان را رها نکرده و نمی کند . در اراده مجاهدین در رها نکردن یقه هایتان تا آنروز که نقاب اندر خاک بکشید ، تردید نکنید .

"یادداشت های روز"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت های روز سایت دیدگاه" قید کنید.


منبع: سايت ديدگاه
@ كپي رايت: اين مطلب ويژه سايت ديدگاه تهيه شده است. بازتكثير آن تنها با قيد منبع مجاز است
.

Thursday, July 30, 2009

جنبش من ، جنبش سرخ !

بيژن نيابتی bijanniabati@hotmail.com
هشتم مرداد8 138

جنبش من ، جنبش سرخ !


بیست و شش تیر ، نماد گذار حاکمیت از یک نقطه عطف و ورود آن به یک فاز بی بازگشت بود . با 26 تیر آخرین قطرات امید جناح خامنه ای ـ احمدی نژاد به امکان کنترل و سازش با جناح رفسنجانی ـ موسوی ، خشکیده می شود . تا آنجا که به رهبری سیاسی "جنبش سبز" بر می گردد ، از این به بعد دو راه بیشتر در مقابل جناح مغلوب موجود نیست . یا تسلیم کامل و یا تصفیه خونین در مقطع گذار از ساختار . پایه های اجتماعی این جنبش اما ، راه دیگری را خواهند رفت . دیالکتیک مبارزه در خیابان ایجاب می کند که پایه های اجتماعی "جنبش سبز" آرام آرام رهبری خود را پس پشت گذاشته و به مرز سرخ عبور از نظام نزدیک گردد . در این راستا یکی از مهمترین و حیاتی ترین مسائل " جنبش سرنگونی " ، نوع تنظیم رابطه آن با جنبش مذکور می باشد . کوچکترین اشتباهی در این رابطه ، یا ما را به منتهی الیه چپ سکتاریستی پرتاب کرده و به تقابل با " جنبش سبز" می کشاند و یا در نقطه مقابل آن به منتهی الیه راست هدایت کرده و به دنباله روی از جنبش مذکور وادار خواهد کرد .

برای تنظیم درست با "جنبش سبز" ، ابتدا به ساکن باید حیطه های این تنظیم را مشخص کرد . این تنظیم در دو حیطه تماما متفاوت با یکدیگر صورت می پذیرد . اول " خیابان " و دوم " سیاست " . قانونمندیهای حاکم بر این دو حیطه از یک جنس نیستند . بنابراین برخورد با این دو حیطه نیز یکسان نمی تواند باشد . در شرایطی که در حیطه سیاست نیروهای سیاسی شرکت کننده در "جنبش سبز" هیج ربطی به عناصر متشکله "جنبش سرخ" ندارند و از دو تبار متفاوتند ، اما در نقطه مقابل در حیطه خیابان و تا آنجا که به پایه های اجتماعی " جنبش سبز " برمی گردد ، همگی آنها بی برو برگرد نیروهای بالقوه ما هستند . به یک دلیل ساده که ظرفیت و کشش"جنبش سبز" ، مرزهای نظام موجود است . چرا که این جنبش در چارچوب ساختاری حرکت می کند که رفرم ناپذیر است . چرا که هرگونه رفرمی در این ساختار ، بلاواسطه راه به انقلاب خواهد برد . چرا که حاکمیت اساسا ظرفیت عقب نشینی و تحمل شکاف در بالا را دیگر ندارد . چرا که ورود " عنصر اجتماعی" به صحنه ، کل معادلات صحنه سیاسی ایران را برهم زده است .

مطالبات این " عنصر اجتماعی" مطلقا مطالباتی نیستند که در چارچوب ساختار موجود پاسخ بگیرند . در حالیکه "جنبش سبز" به لحاظ سیاسی تنها می تواند در کادر همین نظام موجود حرکت کند و لاغیر ! این عمده ترین تناقض بالا و پایین در "جنبش سبز" است که حرکت آنرا بسمت ساختارشکنی اجتناب ناپذیر می سازد . با گذار از این نقطه ، جنبش مذکور دیگر سبز نمتواند بماند ، سرخ خواهد شد . این تمام مطلب است . قانونمندی مبارزه در خیابان ، روند آتی "جنبش سبز" را رقم خواهد زد . به همین دلیل تا آنجا که به نیروهای انقلاب دمکراتیک مردم ایران برمی گردد ، برترین رسالت و حیاتی ترین دستور روز ، تلاش مستمر و بهر قیمت در راستای استمرار قیام حتی در ابعاد میکرو و حضور مداوم در صحنه می باشد .

به این اعتبار مبارزه "جنبش سرخ" ، نه درتقابل با "جنبش سبز" که از قضا در تعامل فعال و مستمر با آن معنی می یابد .

هوشیاری"جنبش سرخ" ازقضا در استفاده حداکثراز ظرفیتهای سیاسی واجتماعی"جنبش سبز" می باشد . تحقق این امر از مسیر همراهی با جنبش مذکور در خیابانها می گذرد و نه در جدایی از آن .

رسالت انقلاب در این نقطه هیچ چیز نیست جز سمت وسو دادن به عنصر اجتماعی در خیابان ، رادیکالیزه کردن آن از طریق تثبیت شعارهای خود و در نهایت حفاظت مسلحانه از آن در مقابل اعمال قهر حاکمیتی که دیگر هر گونه مشروعیت خود را در انظار توده ها از دست داده است .

مهم این نیست که مردم در صحنه مچ بند سبز بر دست و روبان سبز بر پیشانی داشته باشند . مهم این است که شعارهایشان سرخ باشد و یا بشود . از قضا شعار سرخ با پرچم سبز ، بسا کارسازتر از شعار سرخ با پرچم سرخ در شرایط کنونی است . اصلا آنجا در خیایان دیگر سرخ و سبز معنا ندارد . قداره بندان مسلح رژيم " جمهوری اسلامی" هستند در آنسو ، و دراینسو، جنبش رنگارنگی که البته باید آرام آرام و در تمامیت خود به سوی دروازه های " گذار از نظام" هدایت شود . شعارهایش باید از شعارهایی همچون " موسوی ، موسوی رای منو پس بگیر" ! به " برادر شهیدم ، خونتو پس می گیرم" ، از " مرگ بر این دولت مردم فریب" به سمت " مرگ بر دیکتاتور " و تیزتر از آن " مرگ بر خامنه ای " و متکاملترین شکل آن یعنی " مرگ بر رژيم جمهوری اسلامی " تحول یابد . ابلهانه بودن شعار " رهبر ما ! قاتله ، ولایتش باطله " را می توان بسادگی برای مردم توضیح داد که نمی شود اول یکی را به عنوان رهبر خود در مصرع اول برسمیت شناخت و بعد در مصرع دوم ولایتش را باطل دانست ! بجای آن باید که شعار تیز " خامنه ای قاتله ، حکومتش باطله " را جا انداخت .

گذشته ازاین شعارهایی چون " توپ تانک بسیجی ، دیگراثر ندارد" ، " وای به روزی که مسلح شویم " ، " رهبران ، رهبران ، ما رو مسلح کنید " و " ما زن و مرد جنگیم ، بجنگ تا بجنگیم " ، اساسا شعارهای تیز جنبش سرخند ، حتی اگر از حلقوم هواداران موسوی بیرون بیایند . خونی که با گلوله پاسداران ارتجاع از تن انسانها برزمین می ریزد سرخ است ، اگر چه بر مچ بندهای سبز جاری گردد .

اما تا آنجا که به صحنه سیاسی و در فراسوی خیابان برمیگردد ، پیش ازهرچیز و بیش ازهرچیز ، باید که مرزهای میان دو جنبش روشن و شفاف باشند . در اینجا باید که هرکس پرچم خود را در اهتزاز نگه دارد .

تعامل با جنبش سبز آری ولی با پرچم مستقل خود ، با شعارهای ویژه خود و مهمتر از همه با رهبری شناخته شده خود . هر چیز بغیر از این راست روی است ، دنباله روی است . جنبش خودبخودی است . اعلام شکست پیشاپیش است . این تمامی حرف من است .

این را باید بویژه در خارج از کشور، زیبنده فسیلهای رنگارنگ و بریدگان صحنه سیاستی دانست که یا همیشه بدنبال قدرت روان بوده اند و یا پس از یک خواب زمستانی طولانی ، دوان دوان به صحنه آمده اند و با شنیدن بوی کباب نگران تضعیف جنبش و مدعی انقلابیون پیشتاز گردیده اند . تنها از این طریق است که در جریان عمل و در شرایط اعمال سرکوب عریان ، آنجا که ظرفیتهای "جنبش سبز" به انتها می رسد ، انقلاب پرچم می شود ، انفعال حاکم نمی شود و جنبش ادامه می یابد .

مرز دو جنبش ، جدای از شعارها ، شیوه های برخورد با حاکمیت و مسئله هژمونی ، در اهداف آن سمبلیزه می شود . "جنبش سبز" خواهان گذار از "بحران" با هدف حفظ نظام است و "جنبش سرخ" خواهان حل "بحران" از طریق حذف نظام . به همین سادگی ! هر آنچه که در چارچوب اولی بگنجد سبز است وهر آنچه که در چارچوب دوم قرار گیرد سرخ ! مراد من از آن جنبشی که خود را متعلق بدان نمی دانم ، همین اولی است و نه قیام قهرمانانه خیابانهای ایران که خود سالهای سال بدان چشم دوخته و در تحقق آن یکروز نیز تردید روا نداشته بودم . براستی که مرزی بر بلاهت آدمی متصور نیست !

آری ، اگر مرزها روشن و شفاف نباشند ، آنوقت راه برای هر زاغ و زغنی باز خواهد بود تا در زیر لوای تقویت جنبش ، آنرا به انحراف برد . اگر مرزها مشخص نباشند ، آنگاه بناگاه فرصت طلبان حرفه ای و همدستان قدیمی جلادان حاکم بر ایران را که در اصل جایشان در مقابل دادگاه های صالحه باید باشد ، نه در کنار و حاشیه که در پیشاپیش و در صف اول سهم خواهی از کیک قدرت فرضی خواهید دید . مرز اگر روشن نباشد ، آنوقت رهبر جنبشت می شود نخست وزیر دوران قتل عام ها ، سخنگوی جنبشت می شود فیلمساز حزب اللهی استحاله شده ای چون محسن مخملباف ، طنز نویس جنبشت می شود لمپنی همچون ابراهیم نبوی ، خبرنگار و تحلیلگر جنبشت می شود خبرکشی چون علیرضا نوریزاده و سازماندهندگان جنبشت هم می شوند همکاران و همدستان دیروز حاکمیت در شکنجه و کشتار انقلابیون ، همچون فرخ نگهدار و علی کشتگر و مهدی فتاپور و توابان رذلی همچون هوشنگ اسدی و صف طویلی از بریدگانی که باران جنبش و انقلاب در راه ، یکایکشان را از زیر خاک همچون زالو بیرون کشیده است . همه از یک خانواده ، همه از یک تبار !
ولی اگر مرز مشخص باشد ، آنگاه نه سازش فرضی موسوی با خامنه ای ، توده ها را با احساس پیروزی به خانه ها باز خواهد گردانید و نه تسلیم او کسی را منفعل خواهد کرد . بنابراین بحث اساسی من ، نه نفی "جنبش سبز" که تلاش در راستای ارتقاء آن است . زدودن جنبش از شارلاتانهای رذلی است که آمده اند تا از قبل رنج و خون خلق قهرمان ایران و پیشتازان جان برکفش ، به آب و نانی برسند . افشای بی شرفانی است که در حیات خیل شاهدان ، هنوزتاوان نداده و از راه نرسیده ، ادعای شرف می کنند . حرف بر سر رادیکالیزه کردن جنبش و هدایتش به سمت مرزهای ساختارشکنی در " خیابان" و تمیز داده شدن و شفافیت در " سیاست " است .

نقد من در مقاله " این جنبش ، جنبش من نیست ! " ، متوجه سبزپوشان خیابانهای ایران نیست . متوجه جوانان و نوجوانان دانش آموز و دانشجوی نسل سوم در خارج از کشور هم نیست که اینروزها همگی سیاسی شده و به موج سبز پیوسته اند . هیچ چیز برای من از این زیباتر نبوده و نیست .

نقد بیرحمانه من متوجه آن بیچارگانی است از نسل اول انقلاب که امید و اعتماد از دست رفته شان را امروز به قاتلان دیروز همرزمان وهمنسلان خود نثار کرده اند و مسالمت جو شده اند . آنانی که تا دیروز ، پیش از بریدن از مبارزه و انقلاب ، خدای را بنده نبودند و بعضا از موضع بالا حاضر به پایین آمدن از کرسی رهبری هم نبودند ، حالا در خارج از کشور ، با ذلت و خواری و با فراخوان "جمعی ازایرانیان" ! در اینجا و " بعضی از دانشجویان " ! درآنجا ، به میدان می شتابند و شعار" موسوی ، موسوی رای منو پس بگیر" سر می دهند و در عین حال صحبت از انقلاب سبز ! و تقویت جنبش نیز می کنند . آنهایی که در فضای عاری از گلوله و گاز اشک آور و زندان وشکنجه خارج از کشور ابلهانه شعار می دهند " نترسید ، نترسید ، ما همه باهم هستیم" . اینها بیش از آنکه " نفرت انگیز " باشند " رقت انگیز" ند .

بحران انقلابی یا بحران فروپاشی


تمامی عجز و لابه های رفسنجانی در نماز جمعه 26 تیرماه را اگر بفشاریم و تبدیل به یک کلام نماییم ، آن کلمه هیچ چیز نیست جز اقرار او به وجود " بحران " در نظام " جمهوری اسلامی " . نوع برخورد با همین تک واژه و راه حلهای ارائه شده برای گذار از آن ، نشاندهنده جایگاه هر فرد و جریان فعال بر روی صفحه مختصات سیاست امروز ایران است . مرز سیاسی میان " جنبش سرخ " با " جنبش سبز " در همینجا ترسیم می گردد . راه حل اولی گذار از بحران با " حذف کل نظام " است و راه حل دومی تا آنجا که به رهبری سیاسی آن برمی گردد ، عبور ازبحران با هدف"حذف بخشی از نظام" برای"حفظ کل نظام" است . به این اعتبار " جنبش سبز" در شرایط کنونی ، تا آنجا که به حذف بخش حاکم حتی از طرق لامحاله سیاسی و مسالمت آمیز برمی گردد ، نه در مقابل و نه درعرض" جنبش سرخ" که در طول آن قرار می گیرد . تنظیم اصولی با " جنبش سبز " ، افشاگری مداوم در بالا نسبت به موارد سازش رهبری مذکور با جناح حاکم در عین همکاری بی قید و شرط با پایه های اجتماعی آن در پایین است . در این راستا ، اگرهرگونه این همانی با رهبری سیاسی "جنبش سبز" راست روی باشد که هست ، اما واگر کردن در همکاری عملی با پایه های اجتماعی آن در داخل ، چپ روی و سکتاریسم خواهد بود .

اما تا آنجا که به پایه های نظری تحلیل از بحران برمی گردد ، این بحران هنوز به مرحله " بحران انقلابی" ارتقاء پیدا نکرده است . بحران کنونی بحرانی است که پیش از آنکه خطر سرنگونی در یکقدمی حاکمیت قرار داشته باشد ، مسئله یک رژيم غلبه بر " بحران فروپاشی" است . انقلابی تلقی کردن بحران کنونی نشاندهنده هل شدگی و ساده انگاری کسانی است که از یک درک واقعی نسبت به جامعه ایران و نیروهای متشکله آن و معادلات بین المللی برخوردار نیستند . نتیجه عملی انقلابی تلقی کردن بحران کنونی این است که به جای تلاش در تعمیق شقه و شکاف در بالا و سازماندهی مستقل در پایین ، شعار سرنگونی بلاواسطه رژيم را نه در پهنه تئوریک که در زمینه عمل مشخص روزمره ، پرچم کرده و آلترناتیو واقعی آنرا هم که مابه اذا واقعی در جامعه نیز داشته باشد ارائه کرد و برای سرنگونی تمامیت رژيم ، همین امروز ، خیز برداشت . برعکس نتیجه عملی تشخیص درست بحران در قالب "بحران فروپاشی" آنست که باید به هر قیمت به شکاف و شقه واقعی در بالا دامن زده و در پایین بهر قیمت به سازماندهی نیروهای متشکله انقلاب دمکراتیک و هدایت جنبش توده ای پرداخت . تا آن مرحله باید بدور از هرگونه توهمی نسبت به حرکت خودبخودی جنبش به سمت سرنگونی نظام ، تلاش کرد تا حد ممکن و در ماکسیمم خود در روند تحولات جاری هم در بالا و هم در پایین مداخله کرد ، مداخله کرد ، مداخله کرد .

تهاجم به اشرف

به هنگامی که این سطور را می نوشتم ، خبر تهاجم وحشیانه نیروهای نظامی عراق به قرارگاه اشرف منتشر گردید . تصاویر وحشیگریهای بی مثال نیروهای مزدور عراقی با مسئولیت مستقیم نوری المالکی و با اطلاع کامل دولت ایالات متحده ، برعلیه نیروهای غیرمسلح و حفاظت شده ! مجاهدین که خاطره عملیات همزادانشان درارتش اسرائیل علیه مردم بی دفاع غزه را زنده می کند ، به جز جیره خواران رژيم ، از چپ و راست همه را برانگیخته است . آنچه که تا این لحظه اتفاق افتاده است ، تنها بخش کوچکی از آن چیزی است که از ماه ها قبل از آن به مثابه فاجعه انسانی یاد می شده است . نمی خواهم در اینجا وارد چرایی این تهاجم نظامی و ربط آن با تهاجم سیاسی اخیر رهبری مجاهدین در رابطه با پیشنهاد بازگشت مشروط به ایران گردم . فقط اینرا بگویم و بگذرم که نفس این واکنش وحشیانه ، رابطه مستقیمی با کنش موفق رهبری مجاهدین در رابطه با تغییر در استراتژی و تاکتیک منبعث از آن در بیانیه پنجم مرداد مریم رجوی داشته و دولتهای عراق و ایالات متحده را که به هیچ وجه خواهان مداخله آنان در تغییر و تحولات پیش رو نیستند ، آچمز کرده است . اگر ضرورتی بود در آینده بیشتر در این رابطه بحث خواهم کرد .

مسئولیت مستقیم جنایتهای اخیر اما ، بی هیچ تردیدی بر عهده دولت جنایتکار آمریکاست . این فاجعه یکبار دیگر نشان می دهد که ایالات متحده آمریکا مطلقا قابل اعتماد نیست و درست به مانند تمام رژیمهای ضد انسانی دیگر همچون رژيمهای اسرائیل و جمهوری اسلامی ، تنها زبان زور را می فهمد و لاغیر . در محکومیت این تهاجم سبعانه به مجاهدین بی سلاح ، هیچ تردیدی جایز نیست . براستی که اینبار خون مجاهدین در اشرف ، با خون شهدای قیام در سراسر ایران پیوند خورده است .

و اما در پایان چند جمله ای را می خواهم استثنائا در رابطه با تقاضای دیده بان وزارت اطلاعات آخوندی که در ارتباط با مقاله قبلیم یعنی "این جنبش ، جنبش من نیست" از "آقای نیابتی" خواسته بود تا تمام حرف ! را بزند ، قلمی کنم . " تمام حرف" من با شما و تمام لات و لمپنهای همکارتان در سایتهای رنگارنگ این است که بکارتان ادامه دهید . خواهش می کنم ادامه دهید ! خواندن خزئبلات ارزان شما که آسمان و ریسمان را با صد من سریشم به هم میچسباند تا درنهایت کینه و نفرت ضدخلقی و فوق ارتجاعی حاکمیتی مقتدر ! را بسا ابلهانه ، برروی اپوزیسیون اصلیش سرریز کند ، نه تنها موجب مزاح است بلکه از اتفاق به مثابه سوپاب اطمینانی در رابطه با مجاهدین عمل میکند که بخار خشم و ناراحتی نسبت به مواضعشان را می توان با مراجعه به مزخرفات هیستریک شمایان خارج ساخت و جلوی انباشته شدن آنرا سد کرد . این را من شخصا به همه منتقدان مجاهدین پیشنهاد میکنم ! براستی کسانی که دشمنان رذلی چون شما دارند ، شایسته دوستی و همراهی هستند . اینرا مجاهدین به شما مدیونند !



بیژن نیابتی ، هشتم مرداد 1388